آناهيتاي مامان و بابا

اين روزهاي تو...

با هم پياده روي مي كرديم كه پرسيدي ازم: آناهيتا : مامان ميدوني نخ چطوري درست ميشه؟ من : چطوري؟ آناهيتا : ابرا رو برمي دارن و باهاشون نخ درست مي كنن. من :  و بعد داستان درست شدن نخ و برات تعريف كردم و باز تو گفتي : آخي بع بعي هاي عزيزم. عزيزاي دلم كه شماها رو مي كشن.  و من برات قانون طبيعت و داستان وار شرح دادم. اين روزها مسئله پير شدن آدماي دور و برت برات مهم شده. موي سفيد توي سر آدما برات نشونه اينه كه طر پير شده. چشمت افتاد به چند تا تار سفيد موي سر من و گفتي : واي مامان من بايد زودتر ازدواج كنم. گفتم : چرا؟ گفتي : آخه تو داري پير ميشي و ميميري. من : و روزي ديگه به موهاي سر بابابزرگ نگاهي انداختي و ل...
30 ارديبهشت 1394

سفرنامه کیش (قسمت دوم)

در ادامه سفرمون به جزیره کیش دو بار به پلاژ بانوان رفتیم. این قسمت از سفرمون که هم آب بازی بود اونم در کنار ساحل تمیز و آب شفاف خلیج فارس و صد البته شن و ماسه بازی حسابی به دلت چسپید. توی این سفر متاسفانه سرفه های شدیدی سراغت اومد که مجبور شدی دارو هم بخوری. از خاله سمانه شنیده بودم که توی پاساژ دامون پاتیناژ هم دارن که آموزش هم میدن و منم یه شب تو رو به پاتیناژ بردم و قرار شد یک ساعت این ورزش زیبا رو تجربه کنی. آخه تو همیشه برنامه Dancing on Ice رو می بینی و حسابی هم غرق این برنامه میشی. برای همین منم دلم می خواست برای مدت زمان کوتاهی هم که شده این ورزش و تجربه کنی. اولش که حسابی زمین می خوردی ولی بعد از بیست دقیقه به راحتی با آموزش ه...
2 ارديبهشت 1394

5 سالگي تو در جزيره زيباي كيش(قسمت اول)

بعد از تعطيلات عيد درگير تدارك براي گرفتن يه جشن تولدت حسابي برات بودم. به فكر لباس و خريد وسيله هات. حتي شكل كيك را هم با كمك خودت از اينترنت پيدا كرديم. تم تولدت رو دوراي جستجوگر انتخاب كردي. به تولدت نزديك مي شديم و يه هويي يه جرقه تو ذهنم زده شد كه روز تولدت و برات خاطره انگيز كنيم. از اونجايي كه قبلا از دلفين ها زياد شنيده بودي و دلت مي خواست ببينيشون قرار شد بريم كيش. با خودت هم كه صحبت كرديم قبول كردي و كلي هم هيجان زده شدي عزيزكم. بليط ها رو گرفتيم و روز 26 ام فروردين ماه به سمت جزيره زيباي كيش راهي شديم.   بعد از تعطيلات عيد درگير تدارك براي گرفتن يه جشن تولدت حسابي برات بودم. به فكر لباس و خريد...
2 ارديبهشت 1394
1